مووی کاتیج

در این انیمیشن سندی و باب اسفنجی در کمال ناباوری متوجه می‌شوند که یک شرکت شیطانی و مرموز تصمیم دارد شهر محبوب آن‌ها، بیکینی باتم را نابود کند. حال سندی و باب اسفنجی وارد یک ماجراجویی هیجان‌انگیز شده و به زادگاه سندی در تگزاس سفر می‌کنند تا قبل از تمام شدن زمانشان، از خانواده سندی برای نجات پاتریک، اختاپوس، آقای خرچنگ و سایر ساکنین شهر بیکینی باتم کمک بگیرند اما...

مرگ در راه است اما نه فقط بر روی سیاره زمین، بلکه در تمام کهکشان! در این میان ابرقهرمانی به نام مانیتور تلاش می‌کند تا بزرگترین تیم ابر قهرمانان را گرد هم آورده و از قدرت‌های آن‌ها برای نجات کهکشان استفاده کند اما…

وقتی هیولاهای غول آسا توکیو را تهدید می‌کنند، یک قهرمان ورزشی مجبور می‌شود به وطن برگردد تا برای نجات مردم لباس اولترامن را بپوشد و قهرمانی افسانه‌ای شود.

انیمیشن داستان یک گربه نارنجی تنبل و دارای اضافه وزن است که سبک زندگی مرفهی را در کنار سگی به نام «اودی» و صاحب‌شان «جان آرباکل» تجربه می‌کند. گارفیلد و اودی شبی توسط دو سگ به نام‌های رولند و نولان ربوده می‌شوند و به عنوان گروگان به فروشگاهی متروک برده می‌شوند. آن‌ها خیلی زود توسط پدر واقعی گارفیلد، ویک، نجات پیدا می‌کنند؛ پدری که گارفیلد از او متنفر است چون در کودکی او را در کوچه‌ای رها کرده بود. جینکس رییس سگ‌ها، گربه‌ای ایرانی است که برای گرفتن انتقام از ویک سروکله‌اش پیدا شده است

زمانی که صاحب مزرعه اقدام به ترک مزرعه اش می کند، حیوانات مزرعه شروع می کنند به بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن. اما اوضاع نمی تواند تا ابد به همین ش کل ادامه یابد. نهایتا کسی باید پا پیش بگذارد و امورات مزرعه را در غیاب صاحبش اداره کند...

داستان در قرن بیست و سوم در مریخ اتفاق می‌افتد، این طرح به دنبال تحقیقات درباره یک پرونده قتل توسط زوجی است که توسط محقق خصوصی آلین روبی و همراه اندرویدی او کارلوس ریورا تشکیل شده است.

پو را در ماجراجویی های با چشمان درشت او در چین باستان دنبال کنید، که عشق او به کونگ فو تنها با اشتهای سیری ناپذیر مطابقت دارد.

در ژاپن، شکارچی اصیل و قدرتمندی به‌نام “سایا”، توسط رابط دولتی‌اش، مامور میشود تا بعنوان یه دانش‌آموز وارد مدرسه‌ای شود و در شب هالویین خون‌آشام‌ها را شکار کند…

نیو اورلیانز، سال 1939. «کارفیس»، صاحب کازینو و شریک تجاری سابق سگی به نام «چارلی»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلی» را می دهد. «چارلی»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلی» را می دهد. «چارلی» که در خلیج غرق شده، پای دروازه ی بهشت چشم باز می کند. با این همه، «چارلی» که تشنه ی انتقام از «کارفیس» است، ساعتی را که در بهشت به نام او است می دزدد تا دوباره به زمین باز گردد.

مایلز مورالس دچار حمله ای عصبی می شود که او را با تجسم ترسش روبرو می کند. مایلز با این تجربه متوجه می شود که کمک خواستن از دیگران به اندازه محافظت از شهر دربرابر اشرار شجاعانه است.